زنگ میزنه که مثلا احوال پرسی کنه اما با تک به تک حرفاش دلم را آشوب کرد.اونقدر حالم بد بود با شنیدن حرفاش که سربع وسط حرفش پریدم وگفتم ببخش اما باید تلفن قطع کنم وکار دارم.
حرف،حرف ،حرفی که نمیدونی با گفتنش فرد را نابود میکنی.
همیشه تردید داشتم که ایا میتونم وکیل خوبی بشم؟؟اصلا از پس این کار برمیام؟
تا بهمن ماه 95 جلسه دفاع پایان نامم این تردید رفع شد،وقتی هر دو استاد داور صلابت وادب در کنار دفاعیاتم تایید کردن ،وقتی دکتر ع بهم گفت هر حقوقخوان باید فن بیان و قلم خوبی داشته باشه و شما خانم ... بیان فوق العادهای داری،فهمیدم میتونم وکیل خوبی بشم.
حرفای امروز تو که به خنده بهم میگی اگه قاضی دادگاه بهت این حرف بزنه چیکار میکنی و ایا گریه میکنی نمیبخشم.دلم رنجوندی ،اما حرفت شد جرقه تلاش بیشترم.درسته من بهامین دختر احساسی وحساسی هستم اما گریه منو هرکسی ندیده ونمیبینه، من اگر مهارت وکیل خوب شدن را در خودم حس نمیکردم و نمیدیدم اینقدر واسش تلاش نمیکردم.بهت ثابت میکنم چطور محکم برخورد میکنم. من یاد گرفتم بین من واقعیم و من محیط کارو شغلم مرز بزارم وتفکیک قائل بشم ،خیلی زود اون روز میرسه...
ولی واقعیت اینه توخیلی بد با حرفات منو رنجوندی، خواستم بگم نمیبخشمت اما به حرمت این شبا میبخشم ،دلم گرفته بود و ترجیحم اول حرف زدن با خدا و بعد نوشتن بود که آرومم کنه...
من بخشیدمت ولی دیگه باهات کاری ندارم...
+یادداشت شماره 75